دیروز غروب پارک بودم. دو تا گربه مقابل هم ایستاده بودن و برای هم غر غر می کردن. بعد کم کم حالت درگیری شد. پیشونی هاشون رو چسبونده بودن به هم و حالت دعوا گرفته بودن . چند دقیقه همین مدلی بودن و هی غرش ریز می رفتن. بعد یکیشون نشست. اون یکی هم نشست کنارش. یکیشون روبرو رو نگاه می کرد و اون یکی یه سمت دیگه رو. انگاری قهر بودن.

خیلی ناز و دوست داشتنی هستن گربه ها.

داشتم به همراهم می گفتم من گربه خیلی دوس دارم و از این حرفا و کلی برای همین اتفاق ساده ای که افتاده بود ذوق کردم و اونم به من می خندید.

برگشتنی تو ماشین که بودیم یه گربه وسط کوچه صاف نشسته بود و به دور دست ها خیره شده بود. سفید سفید. ترمز کردیم که بهش نزنیم و پاشه بره که یهو دیدیم دو سه تا بچه گربه که اونا هم کامل سفید بودن دارن میان سمتش. وای اگه بدونید دیگه چقدر ذوق کردم. فکر کنید سفید سفید بودن و در شب زیر نور چراغ ماشین دیدنشون چه لذتی داشت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها